استاد ببعیp10

22:00 1402/02/11 - ادیتور حرفه ایی دلی

ادامه

_من هیچوقت بازنده نبودم و نخواهم بود پس بهتره شما خودتونو اماده کنید استااد نفساش به صورتم میخورد کمی خودمو به عقب خم کرده بود که یکم فاصله بینمون بیشتر شه حداقل یه دسته از موهای فوق العاده فرم سر خورد بود رو یکی از چشمام افتاد نگاهی بهش کرد و بعد مکثی با انگشتش بدون اینکه تماسی باهام داشته باشه دادش تو مغنعم و لبخند شیطونی زد _میگم چطوره که انقدر به حیوانات عالقه دارید نه؟ گیج نگاهش کردم +اخه خیلی شبیهشونین برای همون دوسشون دارین کثافـــت با کیفم محکم هولش دادم عقب که دو قدمی ازم فاصله گرفت +خوبه که انقدر آشنایی دارید باهاشون هرچی نباشه از یه خانواده اید دیگه همتون یه نژاد دارین درسته اقایه ملکی؟ لبخندی به قیافه وا رفتش زدم و بی اهمیت ازش سری از کالس زدم بیرون وای چقدر بی دقتی کردم من اگه کسی تو اون وضع میدیدمون معلوم نبود چه شایعاتی که میساختن برامون رفتم تو دفتر اساتید و برای کالس بعدم خودمو اماده کردم وقتی داشتم میرفتم تو کالس استاد احمدی و دیدم که اونم با دیدنم وایستاد و لبخندعمیقی زد _حالتون چطوره خانوم فرهمند؟ +خیلی ممنونم شما چطورید؟ _به خوبی شما خوبم یکی از ابروهام پرید باال +ببخشید من کالس دارم باید برم _بله بله بفرمایید موفق باشید +ممنون وقتی به یکیشون یکم رو میدی همین میشه دیگه سری میخوان خودشونو پسرخالت کنن * بعد پایان کالسم خواستم به کاوه زنگ بزنم که یادم اومد کالس اون امروز زودتر از من تموم شده و قطعا رفته بود... داشتم میرفتم سمت پارکینگ اساتید که چشمم به ملکی افتاد رو به رو یه یک دختر که نمیشناختمش وایستاده بود و داشتن خیلی صمیمی باهم صحبت میکردن از حرکاتش معلوم بود که داشت دختر بیچاررو مخ میکرد البته همچینم بیچاره نبود وگرنه با اون وضع نمیومد دانشگاه حاال درسته من تو دانشگاه المان درس خوندم ولی همه به قوانینی که داشت احترام میذاشتن ولی اینجا... ملکی که چشمش بهم خورد بدون اینکه فاصله شو با اون دختر کم کنه چشمکی بهم زد پسره رو اعصاب منم محلش ندادم انگار که ندیدمش اصال تا خوب ضایع شه لبخندی اومد رو لبم و سوار ماشینم شدم تو راه بودم و داشتم میرفتم که گوشیم زنگ خوردش "بهار" +جانم؟ _علیک سالم شهرزاد خانوم دیگه از وقتی استاد شدی مارو تحویل نمیگیریا حواست که هست؟ +سالم بهار خانوم واال شما کم پیدایی نمیبینمت معلوم نیست با کیا سرت گرمه الکی ننداز به پایه من _اره اره خودتو خوب جلوه بده و منو تقصیر کار،شمایی که یجوری میای دانشگاه که کسی نبینت و یجوریم میری که دیده نشی +واال من که مثل ادم میرم مثل ادمم میام غیب شدن خودتو تقصیر من نندازا _گفتم استاد میشی ادم میشی که دیدم نه نکبت تر از قبلت شدی بلند خندیدم +خدالعنتت نکنه بهار چیکار داشتی مزاحم شدی؟ _ببند از نیش بازت مشخصه مزاحم شدم شب چیکاره ای بریم بیرون؟ +شب بیکارم ولی خب کلی برگست که باید امضاشون کنم _دیگه به من ربطی نداره اون برگه هات پس شب بیا دنبالم ساعتای۷خوبه