�خالصه: هانا دانشجوی پزشکیه و واسه پایان نامش باید یک سال توی یه روستا به عنوان دکتر کار کنه روستایی که توسط ارباب آدان مردی که همه ازش می ترسن و حساب می برن اداره میشه مردی خشن و ترسناک که عقایدش کامال با هانای ما فرق می کنه........ همه چیز با گیر کردنشون تو کلبه چوبی تغییر می کنه صیغه ای که بینشون خونده میشه زندگی هانارو زیرو رو می کنه.........
ادرس گفتمانblogix.ir/gofteman/chat/qazwsxedc