سلام سلامممم
وای بچه ها حداقل یه لایک کنید روحیه داشته باشم عه
مطمئن باشید بعدش خیلی قشنگه میشه
با اخم هایی درهم تیشرت را سمتش انداخت و گفت : لباساتو عوض کن وگرنه تا صب یخ میزنی میمیری هانا تیشرت را برداشت و گفت : همین که بگی یخ میزنم کافیه الزم نیست انقدر شفاف سازی کنی که بعدش چه بالیی سرم میاد آدان : اگه می خواستم شفاف سازی کنم میگفتم بعد از اینکه مردی تو جنگل دفنت میکنم که برام دردسر نشی هانا چشم هایش را باریک کرد و در دل گفت : ممنون که نگفتی بعدش قراره چه بالیی سرم بیاری جنتلمن.
نیم نگاهش به شلوار در دست آدان کرد و گفت : شلوار..... آدان : شلوار چی!؟؟!؟ هانا : شلوارم بده این خیلی بیاد تا وسط رونمه آدان نیشخندی زد دلش می خواست زبان دخترک را از حلقومش بیرون بکشد آدان : اگه مشکلی با کامل لخت بودن من نداری بگیرش هانا آب دهنش را قورت داد نگاهی به تیشرت دست خودش و شلوار دست آدان کرد کال یه دست لباش شلوار بود.پس باید با هم کنار می آمدند قطعا که قصد نداشت ناکجا آباد مرد را دید بزند با سر به در اشاره کرد تا او بیرون برود آدان بی حرف بیرون رفت و در را بست هانا با شک به سمت در رفت اما کلیدی ندید باید در را قفل می کرد از کجا معلوم مرد یهو داخل نیاید اصال با چه عقلی با او همراه شده بود نکنه بالیی سرش بیاورد نکنه بهش تجاوز کند البته با ان اخم و چشم های زغالی و ترسناکش بیشتر شبیه به این بود که بکشتش تا تجاوز کند
لایم با کامنت کیند خوشگلا