ارباب‌ودکترخانوم۱۶

21:53 1402/02/05 - ادیتور حرفه ایی دلی

برین ادامه هانی

آدان : خیلی حرف میزنی دکتر خانوم صداتم شبیه جیرجیرک شده سعی کن تا وقتی خوب نشدی حرف نزنی درضمن اگه می خواستم بزاری بمیری خیلی وقت پیش این کارو می کردم نه االن که این همه بخاطرت دردسر کشیدم حاال دهنتو ببند و سعی کن رو گرمای آتیش تمرکز کنی وگرنه تا صب یخ میزنی هانا با لب های آویزان سرش را تکان داد انقدر سردش بود که بیخیال ادامه بحث شد نک انگشت های دست و پاهاش کامال سر شده بودند نیم نگاهی به باال تنه عضالنی و چند تیکه آدان کرد آب دهنش را قورت داد و گفت : خودت سردت نیست؟؟!!؟ آدان نیشخندی زد و گفت : نگرانمی؟!؟!؟!؟ هانا چشم هایش را چرخاند و گفت : نه ولی اگه تواممریض شی دیگه هیچکس نیست ازمون مواظبت کنه اینجوری جفتمون میمیریم آدان : مردم اینجا به این سرما عادت دارن دکتر خانوم این طرفا تابستونام سرده چه برسه به االن که اول بهاره و چیز زیادی از زمستون نگذشته هانا : هرچقدرم عادی باش بازم آدمی نمیشه که سردت نش...... آدان دستمال خیس را این بار روی دهن و لپ های قرمز و گل گلی اش گذاشت حوصله آدم های پر حرف و وراج را نداشت هانا چشم های خمارش را کمی باریک کرد گراز بی احساس اصال حقش بود یخ بزند لیاقت نگرانی اش را نداشت آدان دستمال را برداشت و دوباره خیس کرد و روی گردن هانا گذاشت هانا : اووووه چقد سرده از تو فریزر آب