ارباب‌ودکترخانوم18

07:48 1402/02/11 - ادیتور حرفه ایی دلی

ادامه

#پارت_18

 ❌❌❌❌

 هانا : حرف که میزنم هواسم یکم از سرما پرت میشه البته همین االنشم دارم یخ میزنم اما اینجوری بهتره آدان : ترجیح میدم یخ بزنی تا اینکه انقدر حرف بزنی هانا : ممنون ولی خودم ترجیح میدم حرف بزنم نگفتی تفنگ داری؟!؟!؟ وقتی جوابی از او دریافت نکرد گفت : پس داری مردد کمی در جایش جا به جا شد و گفت : تا حاال باهاش شلیک کردی؟؟!؟؟؟! آدان زغالی های ترسناکش را به هانا نزدیک کرد و گفت : کردم آدمم کشتم بدون هیچ ناراحتی کشتمشون راحت شدی؟!؟! هانا نفس تیزی از بین لب های نیمه بازش کشید نگاهش را از چشم های زیادی سرد و ترسناک آدان گرفت پشتش را به او کرد و دلخور گفت : الزم نیست با این دروغا منو بترسونی منظورم این بود که واسه شکارو اینا ازش استفاده کردی آدان نیشخندی به ترس و سادگی او زد بلند شد و چند تکیه چوب در شومینه انداخت و گفت : زیاد نرو نزدیک هانا جوابش را نداد حقیقا کمی ترسیده بود اینکه مرد کنارش واقعا یک آدمکش باشد بیش از حد ترسناک بود دلش نمی خواست دیگر با او حرف بزند آدان : خوبه تا وقتی از اینجا خالص شیم همینجوری ساکت بمون من از اون آدمی که فکر می کنیم خطرناک تر و ترسناک ترم دکتر خانوم به نفع خودته که زیاد نزدیکم نشی هانا زیر لب گفت : همچین میگه نزدیکم نشی انگار بغلش کردم کال دوتا دونه سوال پرسیدم اونم که نصفشو جواب ندادی نصف دیگشم یجوری جواب دادی که از صدتا جواب ندادن بدتر بود