پارت دوم
پارت سوم داستان دزد الماس:
لیدی باگ:خدای من اینجا دیگه کجاست؟
کت نوار:من فقط میبینم اینجا پر از نامه و رمز و راز پادشاه هست یا کس دیگه ای هم هست؟
نیکی:حالا باید بفهمیم که تو نامه ها چه خبره و رمز و راز پادشاه از چه قراره بعد ببینید نامه ای یا چیزی از دزد الماس پیدا میکنید
لیدی باگ:باشه
هر سه تاتون رفتن تمام نامه ها رو خوندن اما هیچ کدومشون درباره ی دزد الماس ننوشته بود.
تا اینکه......
کت نوار:بچه ها یه دقیقه بیاین اینجا رو ببینین .
لیدی باگ:چه عجب گربه ی ما یه بار رو مخ نرفت و یه چیزی پیدا کرد.
نیکی: آفرین کت نوار فک کنم اینجا یه در مخفی وجود داره.
کت نوار: خوشحالم یه کاری کردم که خوشحال شید.
لیدی باگ:اینجا رمز داره رمزشم چهار تا حرفه.
نیکی:فک کنم یه چیزی در مورد پادشاه شنیدم که میگفت در زمان قدیم یه شاهزاده ای زندگی میکرد به نام آلما که توی یه قصر زندگی میکرد که پدر و مادرش به اون اهمیت نمیدادن و خدمتکارای از خود راضی به صورت وحشیانه با اون رفتار میکردم که بعد یه اتفاقی افتاد...
لیدی باگ:خب بعدش چی شد این بهمون کمک میکنه تا رمز رو پیدا کنیم
نیکی:نمیدونم ولی فک کنم وقتی این حرفو زد گریه کرد و ادامه نداد
کت نوار:بچه ها اینجا نوشته اگر صاحب اینجا نیستید شما سه بار فرصت دارید رمز رو وارد کنید وگرنه زامبی ها به شما حمله خواهند کرد پس دقت کنید چون الان اینجا هستید دیگر نمیتوانید برگردید چون صاحب این اتاق پر رمز و راز نیستید
نیکی:پس باید حواسمون باشه همین الان گیر افتادیم.
لیدی باگ:من فکر کنم رمزش ملکه آملی باشه.
کت نوار:نه من فک میکنم شاهزاده لیدا باشه.
نیکی:ولی من فک کنم آلما باشه.
لیدی باگ رمز آملی رو وارد کرد.آملی=اشتباه
کت نوار رمز لیدا رو وارد کرد.لیدا=اشتباه
اما نیکی رمز آلما رو وارد کرد.آلما=؟
اگه میخواین ادامه ی داستان بفهمید حتما لایک و کامنت کنید.....