پارت سوم
سلام ببخشید که پارت و داستان ننوشتم همش به دلیل امتحانات ترمم بود.الان تموم کردم و میخوام پارت سوم داستان دزد الماس رو بدم.
#نیکی
رمز در رو زدم آلما=✅
لیدی باگ:آفرین نیکی من بهت اعتماد دارم.
کت نوار:باورم نمیشه که رمز درست رو زدیم.
در باز شد و با یه باغ پر از گل های زیبا مواجه شدیم.همینطور گشتیم اما چیزی پیدا نکردیم.
من:بچه ها فک کنم اینجا یه چیزی جور در نمیاد.
لیدی باگ:چی؟
من: آخه یه باغ پر از گل های زیبا چطور این رمز سخت رو داره.
کت نوار:بچه ها بیاین اینجا یه نامه هست.
اومدیم اونجا و نامه رو خوندیم توش نوشته شده بود:
من میدونستم میاید اینجا و بهتون تبریک میگم.اینجا درسته که یه باغ معمولیه اما نگاه به ظاهرش نکنید.خیلیا اومدن اینجا و گول ظاهر اینجا رو خوردن و افتادن تو تله،مردن.ولی شما باید قوی باشید؛ من در قدم اول به شما یه الماس میدم این الماس ها هم به شما کمک میکنن راه بعدی رو چطور به پایان برسونید،هم به شما کمک میکنن که الماس مهم شهر رو پیدا کنید.و من به شما میگم که چطور الماس ها رو پیدا کنید.حالا الماس اول که بین این گیاه هست رو بردارید و این نامه و نقشه ی زیرش رو بردارید و به بدترین و ترسناک ترین باغ شهر پا بزارید. مراقب تله ها باشید.
کت نوار:به نظرتون بریم؟
لیدی باگ:به نظرت راه برگشتی داریم که برگردیم یه بار شد حرف درستی بزنی؟
من:بچه ها من الماس رو برداشتم،لیدی باگ تو نقشه رو بردار و تو کت نوار بیا و این نامه رو بگیر.
به راهمون ادامه دادیم تا به تله ی اول رسیدیم که لیدی و باگ و نقشه تو تله افتادن رفتیم کمکش کنیم که یه هو.......
ادامه ی داستان بعد لایک و کامنت بالا....
ممنون بابت همراهی شما عزیزان 💕🌹