ارباب و دکتر خانوم 23

14:00 1402/05/09 - ادیتور حرفه ایی دلی

سلام سلام من آمدم ببخشید خیلی وقته پست نداشتم چون سرم حسابی شلوغ بود و گوشی دم دستم نبود 

#پارت_23 

 آدان : سه صبح 

هانا : هوا قراره سردتر شه مگه نه!؟!؟!؟! 

آدان : اره سه تا پنج همیشه دما تو اینجاها زیره صفره البته همین الانشم هست

 با حرفی که هانا زد آدان شوکه به او خیره شد هانا : اگه بغلم کنی زنده میمونم؟!؟؟؟؟!؟!؟ 

آدان اخم هایش را درهم کشید و گفت : نیازی به این چیزا نیست زیر پتو بمونی کم کم گرمت میشه

 هانا : دروغ نگو دارم یخ میزنم تا صب دیووم نمیارم واسه خودمم گفتن همچین حرفی سخته اما نمی خوام بمیرم باید زنده بمونم برادرم فقط منو داره اگه بمیرم تنها میمونه کسی نیست مواظبش باشه

 آدان سرد گفت : گفتم که نمیشه دیگه تکرارش نکن هانا : از خودت مطمعن نیستی!؟؟!؟!!؟؟ آدان : خوب گوش کن ببین چی میگم دکتر خانوم خوش ندارم به زنی که محرمم نیست دست بزنم تو قاموس ما نیست دم به دقیقه به زن نامحرم دست بزنیم شاید این چیزا واسه تو عادی باش ولی من واسه بدن خودم ارزش قائلم از اون گذشته اگه چندبار تا حالا دستم به دستت خورده واسه اینه که مجبور بودم پس حدتو بدون و دهنتو ببند هانا پلک هایش را روی هم فشرد مردک آزاردهنده داشت خجالت زده اش می کرد جوری رفتار می کرد انگار به او پیشنهاد هم خوابگی داد بود بیشعور دیوانه هانا : خوبه پس منتظر میمونیم تا من یخ بزنمو بمیرم آدان : تا وقتی فکت انقدر خوب کار میکنه که یه بند وراجی کنی چیزیت نمیشه