استاد ببعی p19

18:45 1402/05/09 - ادیتور حرفه ایی دلی

اینم یه پارت لذت ببرید💋

رفتم داخل که با دیدن رادمان که ریلکس روی صندلی نشسته بود میخواستم سرمو بکوبم به دیوار ... بدون توجه به استاد سبحانی از اتاق رفتم بیرون با اخم بزرگی گفتم : من هیچ حرفی که درباره این اقا باشه ندارم استاد ، ایشون یذره فرهنگ و ادب ندارن ، امروز کل عصاب خوردیای من بخاطر این اقا بوده ... با صدای بلند این حرفارو زدم که اونم بشنوه ولی اصلا عین خیالش نبود ... استاد سبحانی گفت : خواهش میکنم خانوم فرهمند یه دقیقه به حرف منم گوش بدین ... نگاه مرددی به هردوشون انداختم که رادمان انگشتاشو بالا آورد و تکون داد به معنیه بای بای . نفسمو با حرص دادم بیرون و روی صندلی کنار رادمان نشستم. همایی پشت میزش نشست و گفت : من واقعا نمیدونم چجوری این بی ادبیه رادمان و جبران کنم ... نگاه اتیشی به رادمان انداخت . با لحن تشر مانندی گفتم : به هرحال اقای سبحانی ، ایشون جلوی 20 تا دانشجو هر توهینی که خواست به من کرد نکنه توقع دارین من چیزی بهش نگم ؟ من این اقارو دیگه سر کلاسم راه نمیدم ! انقدر هم بی فرهنگ هست که تو زندگی همه دخالت کنه ... واقعا برام جای تعجب داشت ، داشتم کلی چیز بارش میکردم ولی بازم با لبخند و خونسردانه نگاهم میکرد و همینشم حرصم میداد ! استاد سبحانی که دید انقدر دارم حرص میخورم و نزدیکه که سکته کنم و بمونم رو دستشون رادمان و از اتاق بیرون کرد و خودشم شروع کرد به صحبت کردن باهام خیلی جدی... وقتا حرفاشو شنیدم خیلی اروم تر شدم و عصبانتیم کمتر شد از کارایی که رادمان کرده بود صحبت کرد هم خندم میگرفت هم حرص میخورم مثل اینکه فقط با من اینطوری نیست و کلا با هرکی که باهاش لج کنه اینطوری میکنه و کلی بلا سرش میاره کاملا پی بردم که مریضه این بشر... استاد سبحانی گفت با یکی از استادا خیلی لج کرده بود درواقع مقصر رادمان نبود و این بار خوده استاد تقصیر کار بودش و رادمان و از بقیه دانشجوهاش جدا میدونست و ادم حسابش نمیکرد اینم برداشته به یکی پول داده تا استادرو تعقیب کنه و تو بدترین شرایط ازش عکس بگیره بعدم برداشته عکسایی که استاده توش خیلی بد افتاده بود مثال با چندتا دختر بوده و...چاپ کرده و تو کل دانشگاه پخش کرده بااینکه یه هفته از دانشگاه اخراج شد ولی بازم دست از کاراش بر نداشت انقدر کخ ریخت که بلاخره استا د خودش با پایه خودش از دانشگاه رفت _اینکه میبینی از دانشگاه نمیندازیمش بیرون بخاطر پارتی داشتمش نیست دخترم رادمان هوشش خیلی خوبه و نمراتش همه عالین و تو انواع مسابقه ها نفر اول میشه و این جور دانشجو یا حتی دانش اموزا تو مدارس و دانشگاه ها عادیه تو دفعه اولته و نمیدونی ولی من سال هاست دارم تدریس میکنم و مثل رادمان خیلی دیدم ولی دلیل بر این نمیشه که از درس خوندن محرومشون کنیم مخصوصا رادمان که انقدر درس خونه _تو سعی کن باهاش راه بیای رادمان خودش اروم میشه و دیگه کاریت نداره فقط باهاش سر لج ننداز +اخه بحث این نیست بحث ابرویه استاداست که رادمان به بازی میگیرتشون _میدونم سخته شهرزاد جان ولی خب اینکه تو سنت تقریبا با بچه ها برابری میکنه باعث میشه اینطور شوخیا دوبرابر بشه اگه سعی کنی رابطه دوستانه داشته باشی باهاشون به نظرم بهتر میشه هم برای خودت هم برای اونا تا اینکه بخوای جدی باشی و دائم دعوا داشته باشی میفهمی که چی میگم +من میفهمم چی میگید اقایه سبحانی و درستم میگید ولی خب به نظر من اقایه ملکی نیاز به یه تنبیه داره اینطوری نمیشه پیش رفت که خیالش راحت باشه هرکارم بکنه بازم قرار نیست براش اتفاقی بیوفته و میتونه راست راست تو دانشگاه راه بره و به ریش استادا بخنده _درست میگی دخترم ولی خب چیکارش کنم اخه؟ +برایه شروع چند روز از دانشگاه اخراجش کنین فکر کنم به عنوان یه استاد حق داشته باشم اینو بگم اقایه سبحانی شک زده بهم نگاه کرد هرچی نباشه خواهرزادشه ولی خب واقعا نیازه به شدت رو مخمه اگه هیچ کاری نکنم پرو هست پرو تر میشه